همیشه برای یک نخ سیگار وقت هست

faaraway with zhoze

همراه با _تنهای محض _ همه ی دوران،خدای بی شریک

آخرین مطالب
پیوندها
دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۶ ق.ظ

مثل گل توی خر گیر کرده ام

اینروزها وقت صحبت کردن کلمه ها و جمله ها جلوتر از حرف زدنم توی ذهنم می آید و باعث میشود یا حرفم را فراموش کنم یا جای فعل و فاعل را جا به جا بگویم یا ...

اما هنوز کور سوی امیدی به آن غده ی چربی توی کله م هست.مثلا اینکه وقتی توی مهمانی هستی و با کسی داری راجع به تغییر و تحولات بازار بعد از توافق حرف میزنی ،یک چیزی لا به لای آن توده های چربی هی میپرسد _ چرا دنیای ما لازم دیده شخصیت های ابر قهرمانانه ای برای نجات دنیا و آدم هایش بسازد _ 

مگر هالیوودی ها نمیدانند که توی قرآن آمده که _ هر که را بخواهیم گمراه میکنیم _ ؟

خب این یعنی لابد بعضی ها نباید هدایت شوند.به بعضی ها باید ظلم شود تا خدا پیدایش شود.پس این وسط ماجرای حکمت و مصلحت کجا میرود؟

شاید بعضی وقت ها باید کسی را به حال خودش بگذاریم تا غرق شود.

ابرقهرمان نشویم و فوری نجاتش ندهیم.شاید از غرق شدن که فرار کند بیاید و یکی دیگر را غرق کند؛یا نه اصلا، بیاید و خودش را به مرور زجرکش کند. 

مطمین باش خدا بهتر از تو فکر آن مغروق است و حتما برنامه ای دارد برایش.اول دلخور میشود که چرا این ابله دارد برنامه هایش را خراب میکند و بعد اما ته دلش میخندد به دست و پا زدن های آن پهلوان پنبه ای که فکر میکند دست خداست.

شاید وقتش رسیده _ شنل ابرقهرمان _ بودنت را آویزان کنی روی لبه ی تختت و یه دل سیر بخوابی و بعد که بیدار شدی ببینی تو هم یک انسان معمولی بین این 7 ملیارد آدم هستی.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۹
میر عماد

نظرات  (۱)

جز بند اخر هیچی نفهمیدم :-D صلواتی عنایت بفرمایید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی