دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۹ ق.ظ
مرده بودی و کسی باز به تو ایمان داشت
گاها یک اتفاق آنقدر برایت تکرار میشود _ چه خوب و چه بد _ که ناگزیر برایش اسمی انتخاب میکنی.
پیچ خطرناک موش های خرمایی
آنها به آذوغه و انبار اعتقادی ندارند.هر روز صبح پدرخانواده , پسرش را بر میدارد و میبرد لب جاده و مزرعه های ذرت آنطرف را نشانش میدهد.
حالا باید بزرگترین قدم زندگیش را بردارد.پسر هم فقط باید بایستد و نگاه کند.
حوصله ی خورشید که سر برود، کار من تمام شده و باز می اندازم توی جاده تا به سمت خانه برگردم.توی راه که چشمم به کلاغ خوشحالی می افتد که پسرش را روی درخت لب جاده نشانده تا شجاعت را نشانش دهد دلم کمی آرام تر میگیرد اما معادلاتم بهم میریزد وقتی میبینم کلاغ بدون نگاه به چشم های نا امید موش پسر , پدرش را همراه با امیدهای نا امید شده اش به منقارش بکشد.تا من سرم را بیندازم پایین و به این فکر کنم که فردا صبح , موش پسر چقدر باید قوی باشد که بتواند گلیمش را تنهایی از آب بیرون بکشد.
آخر جاده که میرسم به این فکر کنم که اگر کسی چشمش به لاستیک داغ و خونی ماشینم افتاد در جوابش چه بگویم.
پ ن :
عمری دگر بباید ، بعد از وفات ما را
کاین عمر طی نمودیم، ( عن در امیدواری )
سعدی(غزلیات 559 )
پیچ خطرناک موش های خرمایی
آنها به آذوغه و انبار اعتقادی ندارند.هر روز صبح پدرخانواده , پسرش را بر میدارد و میبرد لب جاده و مزرعه های ذرت آنطرف را نشانش میدهد.
حالا باید بزرگترین قدم زندگیش را بردارد.پسر هم فقط باید بایستد و نگاه کند.
حوصله ی خورشید که سر برود، کار من تمام شده و باز می اندازم توی جاده تا به سمت خانه برگردم.توی راه که چشمم به کلاغ خوشحالی می افتد که پسرش را روی درخت لب جاده نشانده تا شجاعت را نشانش دهد دلم کمی آرام تر میگیرد اما معادلاتم بهم میریزد وقتی میبینم کلاغ بدون نگاه به چشم های نا امید موش پسر , پدرش را همراه با امیدهای نا امید شده اش به منقارش بکشد.تا من سرم را بیندازم پایین و به این فکر کنم که فردا صبح , موش پسر چقدر باید قوی باشد که بتواند گلیمش را تنهایی از آب بیرون بکشد.
آخر جاده که میرسم به این فکر کنم که اگر کسی چشمش به لاستیک داغ و خونی ماشینم افتاد در جوابش چه بگویم.
پ ن :
عمری دگر بباید ، بعد از وفات ما را
کاین عمر طی نمودیم، ( عن در امیدواری )
سعدی(غزلیات 559 )
۹۴/۰۴/۲۲