من هنوزم یه پونزم روی صندلی معلم دینی
نمیدانم برای شما هم پیش آمده که به دهنتان خطور کند کارایی بدنتان چگونه است یا نه؟
اما برای من یک چیز ثابت شده است ،این که بدن از دو قسمت مغز _ منطق _ و دل _ نیاز و احساسات _ تشکیل شده.
کار مغز این است که برنامه و زمانی را برای رسیدگی به هر عضوی مثل _ چشم _ مشخص کند.بخوابد,بیدار باشد,دوستانش را ببیند و یا اینکه هماهنگ باشد با _ دست _ برای رانندگی کردن توی نصفه های شب.
اما کار دل درست مثل شورای نگهبان است،فقط _ قبول _ یا _ رد _ کردن مصوبه های مغز.طبیعتا مشاجره های زیادی همیشه بین این 2 ارگان درونتان وجود داشته.هر چند که مغز ایستادگی کند و ته تهش کار خودش را بکند،اما میداند که اگر به نتیجه ای نرسند کار به آخرین پادرمیانی میرسد یعنی :
رییس کل قوا و حکم حکومتی ولایت _ مطلقه فقیه _ که بیت رهبریش درست جایی نا معلوم بین قلبتان است.
پس اگر وقتی برسد که مغز تصمیمی بگیرد و دل _ رد _ کند آنرا و بگوید : _ دلم خواسته _ قلب حکم حکومتی داده و میریند به تمام برنامه ها.
حرفم اما چیز دیگری بود.
همیشه وقتی جنگ تحمیلی علیه حکومت _ بدنت _ شکل میگیرد تمام اعضای اصلی و فرعی حکومت به اتحاد بی سابقه ای برای مقابله اش میرسند.غالبا این جنگ ها با صدمات مالی و گاها جانی کم تمام میشود.
حالا اگر مغز ساز خودش را بزند و مثلا برای دستتان تصمیم بگیرد که بخواباند توی گوش با ارزش ترین ادم زندگیتان و دلتان نخواهد و قلبتان حکمی صادر کند که جنگ تمام عیار داخلی صورت بگیرد ؛آن لا به لا ها هم ستون پنجمی _ پونز _ از نیروهای بعثی رخنه کند داخل حکومتت، _ اگر که جنگ و حکومت را دو دستی واگذار نکند_ , خسارات غیر قابل وصفی برایتان به همراه دارد.
پ ن : توی همین چند سال اول این جنگ داخلی،از سوی سازمان ملل _ وجدان _ غرامت های سنگین و گاها عجیبی برای حکومت بی اساس شده ام پرداخت کرده ام.
حالا برای انجام هیچ کاری ، اتحادی توی این حکومت 10سال از جنگ عقب افتاده پیدا نمیشود.دلش _بی خیالی_ میخواهد و منطقش _ جدیت و تلاش _ ، قلبش دنبال _اتحاد_ میگردد ،با آن وجدان _ بی وجدان _ که فکر همه چیز و همه کس است غیر از _ پایداری و استقامت این حکومت _پ ن 2 : من خوب خوبم...اما...حالم این روزا حال خوبی نیست...!!!
