همیشه برای یک نخ سیگار وقت هست

faaraway with zhoze

همراه با _تنهای محض _ همه ی دوران،خدای بی شریک

آخرین مطالب
پیوندها
سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ق.ظ

اولین ترس

وقتی که توی اولین قدم بزرگ زندگیتان یعنی کنکور خوابتان بگیرد مشخصا معلوم است قدم های قبلی و بعدی ، چه کوچک چه بزرگ فقط صرف راه رفتن توی مسیر زندگیتان است.

اما هنوز هم که یاد اولین ترس زندگیم می افتم کمی تا قسمتی پشتم دچار رعشه ای 4/3 دهم ریشتری میشود.

پیری...

بازه ی زمانی ای که تکلیفت با هیچ چیز و هیچکس مشخص نیست,حتی با خودت.این که چه میخواهی.وقتی که نوه ها و بچه هایت توی دوران جوانیشان به سر میبرند و شاید اولین ترسشان یا حتی آخرینشان هم قوز پشتشان نیست،یا بی محلی و آدم حساب نکردنت توی آمار مسافرتشان.دعوت نشدنت به مهمانی هایشان. از همه بدتر _ آه _ کشیدنشان وقتی که وارد جمعشان میشوی. حرفهایی که ته دلشان میزنند و میشنوی.آخر من حالا یک پیر مرد بیحال و غر غرو شده ام.

اما حالا که دارم ریز به اتفاقات زندگیم نگاه میکنم میبینم چقدر خاطره های تلخ و شیرین،هیجانی و غیره و غیره دارم که به نوه های نداشته ام بگویم و حوصله شان را سر نبرم.خاطره هایی که شاید تا عکس و فیلمشان را نبینند باور نکنند،همانطور که ما خاطره های بدون عکس پدرمان را باور نکردیم.

شاید هم قرار نیست خیلی هاشان بازگو شود،همانطور که مطمئن هستم پدرم ته گنجه ی دلش خیلی خاطرات خاک خورده داشت که حالا زیر خاک ها پنهان ترش کرده.

یعنی باز قرار است اختلاف نسلی غریبی بین ما و فرزندانمان باشد؟

هنوز گاهی فکر میکنم که چه میشد اگر اولین ترس زندگیم اخم پدرم یا نگاه های مادرم یا حتی ترس از عنکبوت میبود.

به بزرگواری _ جبر جغرافیایی _ نامجو ، قسم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۱۹
میر عماد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی